HOME :: ABOUT :: ARCHIVE :: DISCUSSION  :: ENGLISH
          ديدار با خود       

DYDAR



   

داستان جوجه اردك زشت -هانس كريستين اندرسون- قسمت پنجم
جوجه اردك رو براي سه هفته آزمايشي پذيرفتند.اما هيچ تخمي نگذاشت.
گربه اقاي خونه بود و مرغ خانم خونه.و هميشه ميگفت:”ما و تمام جهان!!“
چون اون فكر ميكرد كه اونا نيمي از دنيا هستن!و البته نيمه ي برتر آن!
جوجه اردك فكر ميكرد ممكنه كس ديگه اي هم باشه كه يه نظري ديگه
داشته باشه.اما مرغ بهش اجازه نمي داد.
و ازش ميپرسيد:”تو ميتوني تخم بگذاري؟“
”نه.“
”پس دهنت رو ببند!“
و گربه گفت:”مي توني پشتت رو خم كني و ميو ميو كني؟“
”نه.“
”پس لطفا وقتي آدم هاي مهم دارن صحبت مي كنند نظر نده،.“
و جوجه اردك غمگين يه گوشه مي نشست.
هوا پاك و آفتابي شد.و اون به شدت هوس كرد داخل آب شنا كنه.
گفتن احساسش به مرغ كمكي نمي كرد.
مرغ فرياد زد:”تو چه فكري هستي؟تو كاري براي انجام دادن نداري،
به خاطر همين هم نشستي و خيال پردازي ميكني.تخم بذار يا ميوميو كن،
و تخيلاتت ميرن.“
جوجه اردك گفت:”اما شنا كردن توي اب خيلي لذت بخشه!
اگه بذاري اب تا بالاي سرت بياد و توي آب شيرجه بزني،
خيلي خستگي رو از تنت در مياره.“
مرغ اداش رو در آورد: ”بله حتما لذت زيادي داره،“
و ادامه داد: ”من فكر مي كنم تو ديونه شدي.از گربه بپرس، اون با هوش ترين
حيونيه كه مي شناسم،ازش بپرس دوست داره داخل اب شنا كنه؟ يا حتي شيرجه بزنه؟
من هيچي،از اون زن صاحب خونه بپرس،هيچ كس در دنيا از اون با هوش تر نيست.
فكر مي كني اون اصلا تمايلي به شنا كردن داره؟ يا اينكه بذاره اب تا بالاي سرش بره؟“
جوجه اردك گفت:”تو نمي فهمي من چي ميگم.“
”ما نمي فهميم تو چي ميگي؟ پس بگو كي هست كه حرفاي تو رو بفهمه؟
مطمئنا نمي خواي بگي كه از گربه و زن –من خودم رو نميگم- باهوش تري.
مغرور نباش بچه.از خدا به خاطر تمام محبتي كه بهت داشته تشكر كن.
اين تو نبودي كه داخل يه خونه گرم افتادي؟ يا وارد گروهي نشدي كه بتوني
ازشون چيزي ياد بگيري؟ اما تو يه وراج بيشتر نيستي و معاشرت با تو اصلا
خوب نيست.مي خواي باور بكن مي خواي نكن ،من خوبي تو رو مي خوام.
من به تو حرفايي ميزنم كه با هاشون مخالفي،اينطوري مي توني دوست هاي
حقيقي خودت رو بشناسي!فقط سعي كن ياد بگيري تخم بذاري يا ميو ميو كني!“
جوجه اردك گفت:” من از اينجا ميرم، ميرم به دنياي بزرگ.“
مرغ جواب داد:”آره برو.“
و جوجه اردك رفت.داخل آب شنا كرد و شيرجه زد. اما هنوز هم هر
موجودي اون رو به خاطر زشتي اش مسخره ميكرد.
ادامه دارد...


مترجم : Hoda  ::  پيوند



 

 
Enter your email address below to subscribe to DYDAR!


powered by Bloglet
 
 
You may use any part presented herein for non-commercial  purposes ONLY, 
on the condition  of giving  link to:         "http://www.geocities.com/iran_story/
To publish any part of the weblog in magazines, newspapers etc, is forbidden.
The Best view: 800*600 -  ie5      Designer: Mohammad       Powered by: Blogger