HOME :: ABOUT :: ARCHIVE :: DISCUSSION  :: ENGLISH
          ديدار با خود       

DYDAR



   

داستان ”شمع ها“-هانس كريستين اندرسن
قسمت اول
روزگاري يك شمع مومي بزرگ بود،كه اهميت خودش رو به خوبي ميدونست.
ميگفت:
”من از موم ساخته شدم و منو غالب زدن..
من نسبت به بقيه ي شمع ها نور بهتري ميدم و بيشتر مي سوزم.جاي من يا توي چلچراغ يا توي شمعدان هاي بزرگ نقره اي.“

شمع پيه سوز گفت:”بايد زندگي دلپزيري باشه!“
من فقط از پيه ساخته شدم ولي با اين فكر به خودم ارامش ميدم كه،شمع پيه سوز بودن هميشه كمي بهتر از اينه كه يه سكه پول سياه باشم.براي ساختن يه سكه،اون رو فقط دو بار غوطه ور ميكنن در حاليكه من هشت بار توي پيه با فتيله غوطه ور شدم،تا ضخامت خوبي پيدا كنم.
من راضي و خوشحالم!
البته خيلي بهتره و يه خوشبختيه كه از موم ساخته بشي تا از پيه.اما توي اين دنيا هيچ كس جاي ديگري رو نميگيره.
جاي تو توي اتاق بزرگ،توي شمعدان شيشه ايه.من توي اشپزخونه مي مونم.
اما اون جا هم جاي خوبيه.غذاي همه ي خونه از اونجا مياد.“

شمع مومي گفت:”اما يه چيزي هست كه مهم تر از غذا ست.معاشرت كردن!درخشش رو ديدن،و درخشيدن!
امروز عصر يه مجلس رقص هست و به زودي ميان تا من و خانواده ام رو ببرن اونجا.“
...


مترجم : Hoda  ::  پيوند



 

 
Enter your email address below to subscribe to DYDAR!


powered by Bloglet
 
 
You may use any part presented herein for non-commercial  purposes ONLY, 
on the condition  of giving  link to:         "http://www.geocities.com/iran_story/
To publish any part of the weblog in magazines, newspapers etc, is forbidden.
The Best view: 800*600 -  ie5      Designer: Mohammad       Powered by: Blogger