دختر كوچولو گفت:”امشب ما ...- فكرش رو بكن!-امشب ما سيب زميني پخته داريم!“
و صورتش با شادي درخشيد،شمع پيه سوز هم به روي او درخشيد.
و وقتي كه دختر كوچولو گفت:”ما امشب يه مجلس ِ رقص داريم و من شنل ِ بزرگ قرمزم رو ميپوشم.“
شمع پيه سوز شادي و خوشحالي ايي به بزرگي و عظمت ِ شادي ايي كه اون روبرو،در خونه ي باشكوه بود،ديد.
شمع با خودش فكر كرد:”اين شادي فقط براي داشتن ِسيب زميني پخته است.اينجا هم به همون اندازه شادي بين ِ بچه هاست.“
و شمع عطسه اي كرد،و اين براي اين بود كه چيزي بگه،به هر حال يه شمع پيه سوز كاري بيشتر از اين نميتونه بكنه.
ميز چيده شد و سيب زميني ها خورده شدند.واي كه چقدر خوشمزه بودن!اين يه سور ِ تمام عيار بود،براي هر نفر يه سيب درختي بود،و بچه ي كوچولو شعر كوتاهي خوند...
”اي خداي خوب،تو را سپاس ميگويم
كه دوباره به من غذا دادي.آمين!“
كوچولو ها به رختخواب رفتند،بوسه اي گرفتند و فورا خوابشون برد.و مادر تا دير وقت بيدار نشست و دوخت تا عايدي ايي براي خودش و بچه ها در بياره.
و از خونه ي بزرگ نور مي تابيد و صداي موسيقي شنيده ميشد.
ستاره ها به روي همه ي خونه ها ميدرخشيدند.كاملا يكسان و مبارك به روي ثروتمندان و فقيران.
شمع پيه سوز فكر كرد:”بعدازظهر واقعا شادي بخشي بود.فكر ميكني شمع هاي مومي توي اون شمعدون هاي نقره اي بعدازظهري بهتر از من داشتن؟
دلم ميخواد قبل از اين كه بسوزم و از بين برم اينو بفهمم.“
و شمع به آدم هاي شاد فكر كرد.به اون هايي كه شمع مومي بهشون نور داده بود و اون هايي كه شمع پيه سوز.
بله و اين تمام ماجرا بود!
يادداشت مترجم:
شمع مومي و شمع پيه سوز هر كدوم جايگاه خودشون رو دارن.شمع مومي ميتونه كارهايي بكنه كه شمع پيه سوز نميتونه.و شمع پيه سوز هم همينطور.
هر كسي جايگاه و مقام خودش رو داره.هيچ چيز بي اهميت و بي فايده نيست.شايد يه آدم عادي نتونه كارهاي بزرگ بكنه ولي ميتونه كارهاي كوچيكي رو بكنه كه آدم هاي بزرگ نميتونن.
روشنايي دادن و شادي بخشيدن ِ كه مهمه.
هر شمعي نور ميده،هر انساني ميتونه يه منبع نور باشه... ميتونه يه راهنما باشه...ميتونه شادي بخش زندگي ديگران باشه.يه معلم براي شاگرد هاش يه منبع نوره،يه شاگرد معمولي براي يه معلم تيزبين راهنماست.
مهم نور دادنه.مهم حركت كردنه.
يه كم به اين داستان فكر كنيم...به نظرتون كار كدوم شمع با ارزش تر بود؟اوني كه مجلس باشكوهي رو روشن كرد يا اوني كه خونه ي فقيري رو از تاريكي در آورد و شادي رو به اون خونه آورد؟
...انگار اصلا نميتونيم بفهميم كدوم با ارزش تر و مفيد ترن.وجود هر دو تاشون لازمه.
شممع پيه سوز جمله ي خيلي جالبي گفت:
”توي اين دنيا هيچ كس جاي ديگري رو نميگيره“
هيچ آدمي جاي ديگري رو نميگيره.هيچ محققي هم جاي محقق هاي ديگه رو نميگيره.
اين ها برداشت من از اين داستان بود.مطمئنا شما هم چيز هاي جالبي از اين داستان فهميديد.براي من بنويسيد كه شما چي فكر ميكنيد.