چرا بايد آن كس كه
در برابر نيست و نابود شدن ضعيف است،
مانند گلي در اتش نابود شود؟
اين موجود نحيف چه طور ميتواند در مقابل
تير هاي كشنده و برنده و استوار شما طاقت بياورد؟
تيرت را در تير دان بگذار؛
اين سلاح را به تو قرض داده اند
كه قلب هاي شكسته رو التيام بدهي
نه اينكه به بيگناهان حمله كني.
شاه(با فروتني تعظيم ميكند)و خواسته ي او را انجام ميدهد.
زاهد(با شادي):اين رفتار ارزشمند از شما،فرزندي از نسل ”پورا“
،مثال درخشاني از پادشاهان است.
اميدوارم كه شما صاحب پسري شويد كه بر زمين و آسمان فرمانروايي كند.
شاه:از دعاي شما متشكرم.
دو زاهد:اي شاه،ما در راه بوديم تا هيزمي جمع كنيم.
انجا،در امتداد ساحل ماليني،ميتونيد گوشه تنهايي پدر كانوا را ببينيد.
شاكونتالا مسئول انجاست.به عنوان ولي خداوند با او صحبت كنيد.
مگر اينكه،خداوندان ديگر از رفتن شما جلوگيري كنند.استدعا ميكنم كه به آنجا وارد شويد و خوشامدگويي او را بپذيريد.
و در كنار آن،
از آداب زاهدان پارسا ديدن كنيد
كه از آزارهاي خوفناكي كه به خود داده اند
پديد آمده،
اكنون منفعت اين آثار زخم به جا مانده،
بر بازوان را، بنگريد.
شاه:ايا پدر روحاني انجاست؟
دو زاهد: نه او دخترش را براي خوشامد گويي به ميهمانان گذاشته.
و خودش -تازگي- براي دفع كردن سرنوشت شومي كه دختر را تهديد كرده به ”سوماتيردا“ رفته.
شاه:بسيار خوب،او را ميبينم.او صميميت و هواخواهي مرا درك
خواهد كرد و آن را به اطلاع حكيم ميرساند.
دو زاهد: پس ما به راه خودمان ميرويم.(زاهد و شاگردش خارج ميشوند)
شاه:ارابه ران،حركت كن.يك نگاه به گوشه تنهايي زاهد ما را پاك خواهد كرد.
ارابه ران:بله سرورم.(دوباره حركت ميكنند.)