HOME :: ABOUT :: ARCHIVE :: DISCUSSION  :: ENGLISH
          ديدار با خود       

DYDAR



   

شاكونتالا
قسمت چهارم


شاه: (در حالي كه به اطراف نگاه ميكند)
نگفته هم،هر كس ميتواند بفهمد كه اينجا بخشي از بيشه زاهد است.
ارابه ران:چه طور؟
شـــاه: نميبيني؟
دانه هاي گندم از منقار جوجه طوطي ها به پاي درختان ريخته،
و خرده سنگ هايي كه كمي روغن بادام به انها چسبيده اند.
و گوزنِ با اعتمادي كه هر چه به او نزديك ميشويم از ما نمي گريزد.
و رودخانه كه اكنون آبش، از جامه هاي تميز و خيس ِ زاهدان مي چكد.
در كنار آن،
ريشه هاي درختان با جويبار هاي فراوان شسته ميشوند
جويبار هايي كه با نسيمي به تلاطم مي افتند.

پرتو قرمز رنگ گل ها،با مه غليظ محو شده؛
و آهوان،بي هراس،بر روي محوطه ي كاشته شده ي
مرغزار هاي جنگل مي خرامند.

ارابه ران:همين طور است.
(بعد از زماني كوتاه)
شاه:ما نبايد آرامش گوشه تنهايي زاهد را بر هم بزنيم.
همين جا نگه دار تا من پياده شوم.
ارابه ران:من افسار را نگه داشته ام.
ميتوانيد پياده شويد،سرورم.
شاه:(پياده ميشود و خود را بر انداز ميكند)
براي دخول به گوشه تنهايي يك زاهد بايد جامه ي فروتنانه اي پوشيد.اين جواهرات و كمان را بگير.
تا قبل از بازگشت من از ديدار زاهد پشت اسب ها را بشور.
ارابه ران:بله قربان.
(خارج ميشود)

شاه (راه ميرود و به اطراف نظري مي افكند)
گوشه ي تنهايي زاهد...خوب،داخل ميشويم.
(همچنان كه داخل ميشود لرزشي در بازوانش حس ميكند)
چرا بايد در اين مكان آرام به لرزه در ايم؟
عشق نميتواند در اينجا دخول كند،
براي اموري كه از ان راه فراري نيست
هر دري گشوده مي شود.

صدايي از پشت صحنه.از اين طرف دختر ها!
شاه (گوش ميدهد)فكر كنم صداي شخصي را از آن طرف بيشه شنيدم.
بايد بفهممم چه بود.(راه ميرود و به اطراف نگاه ميكند.)
...


مترجم : Hoda  ::  پيوند



 

 
Enter your email address below to subscribe to DYDAR!


powered by Bloglet
 
 
You may use any part presented herein for non-commercial  purposes ONLY, 
on the condition  of giving  link to:         "http://www.geocities.com/iran_story/
To publish any part of the weblog in magazines, newspapers etc, is forbidden.
The Best view: 800*600 -  ie5      Designer: Mohammad       Powered by: Blogger