HOME :: ABOUT :: ARCHIVE :: DISCUSSION  :: ENGLISH
          ديدار با خود       

DYDAR



   

شاكونتالا
قسمت نهـم

پريموادا(با لبخندي به شاكونتالا نگاه مي كند):آقا،به نظر مياد كه شما چيزهاي بيشتري براي گفتن داشته باشيد.
(شاكونتالا با اشاره انگشت او را تهديد مي كند.)
شاه:درست است.زندگي زاهدانه شما براي من جالب است، من يك سوال ديگر دارم.
پريموادا:مردد نباشيد،بپرسيد.ما زاهدان آماده ي جواب دادن به همه ي خواسته هاي مردم هستيم.
شاه:سوالم اين است كه؛
آيا او فقط تا زمان ازدواج پيمان خود را به عنوان دوشيزه اي زاهد –كه طريق عشق را شرم و ننگين ميدانند- نگه ميدارد؟

يا بايد چشمان مهربان او،مانند اكنون،تا هميشه چشمان مهربان و دوست داشتني گوزن ها را در اين بيشه ي آرام ببيند؟

پريموادا :آقا،ما عهد كرده ايم كه با پاكدامني و پرهيزكاري زندگي بگذرانيم.
اما پدر شاكونتالا آرزو دارد كه او را به عاشقي شايسته او بدهد.
شاه (با شادي به خود):
آه،اي قلب من آرزويت براورده شد!
بلاخره همه ي ترديد ها پايان گرفت.
چيزي كه مانند آتش از او مي هراسيدي،
جواهر ِ باب ميل ِ توست.

شاكونتالا (با ترشرويي):آنوسويا،من ميخواهم بروم.
آنوسويا : چرا؟
شاكونتالا:ميخواهم بروم به مادر گائوتامي بگويم كه پريموادا دارد بيهوده گويي ميكند.
آنوسويا :عزيزم،ما زاهدان نميتوانيم اهمالي در پذيرايي از مهمانمان بكنيم و دور و اطراف بگرديم.
(شاكونتالا بدون جواب دادن شروع به رفتن ميكند.)

شاه(باخود):او دارد ميرود!(ميخواهد از جا بلند شود تا مگر مانع از رفتن او شود.اما جلوي اين خواسته ي خود را ميگيرد.)

براي يك عاشق ،انديشه به وضوح يك عمل است.
اگر چه تربيت ،اين خويي كه بر من مُسخر است
مرا به عقب مي كشد،
اما اينگونه بر مي ايد كه من
در رويايي حقيقي
حركت كرده ام و بازگشته ام.

پريموادا:محبوبم،اي دختر كج خلق!نبايد بري.
شاكونتالا(با عصبانيت بر ميگردد):چرا نه؟
پريموادا:تو به من قرضي داري،بايد دو درخت را آب دهي،
وقتي ميتواني بروي كه قرضت را بدهي.
(او را مجبور ميكند كه برگردد)

شاه:واضح است كه از اب دادن به درخت ها خسته شده.
نگاهش كن!
شانه هايش افتاده،كف دستانش قرمز شده؛
نفس هاي تند اش در سينه ي زيبايش در جنبش است.
گلي كه بالاي گوشش است شل و مرطوب آويزان شده؛
با يك دستش مانع از باز شدن موهاي پريشانش ميشود.

من او را از دادن قرضش معاف ميكنم.
(او به دو دوست حلقه اي ميدهد.انها آن را مي گيرند،اسمي كه بر ان حك شده را مي خوانند،و به هم نگاه مي كنند.)
...


مترجم : Hoda  ::  پيوند



 

 
Enter your email address below to subscribe to DYDAR!


powered by Bloglet
 
 
You may use any part presented herein for non-commercial  purposes ONLY, 
on the condition  of giving  link to:         "http://www.geocities.com/iran_story/
To publish any part of the weblog in magazines, newspapers etc, is forbidden.
The Best view: 800*600 -  ie5      Designer: Mohammad       Powered by: Blogger