HOME :: ABOUT :: ARCHIVE :: DISCUSSION  :: ENGLISH
          ديدار با خود       

DYDAR



   


لباس جديد امپراتورـ بخش دوم- هانس كريستين اندرسون

و امپراتور به ان دو دغل باز ،مقدار زيادي پول نقد داد.
تا انها كارشان را فورا شروع كنند.
انها در سالني دو دستگاه بافندگي گذاشتند و وانمود كردند كه دارند، كار مي كنند.
اما هيچ چيزي در دستگاههاي بافندگي شان نداشتند.
انها فورا خواستار عاليترين ايريشم و گران ترين طلاها شدند،
اين ها را داخل جيب هاي خودشان گذاشتند،
و تا دير وقت در كارگاههاي بافندگي خالي شان كار ميكردند.
امپراتور با خودش فكر كرد:”من بايد بدانم انها چقدر در بافتن پارچه پيشرفت كرده اند“
اما وقتي فكر كرد كساني كه براي شغل و مقام خودشان مناسب
نيستند نمي توانند ان را ببينند، احساس بدي پيدا كرد.
امپراتور باور داشت كه هيچ دليلي براي ترسيدنش وجود ندارد
اما ترجيح مي داد اول شخص ديگري را بفرستد
تا ببيند اوضاع چطور است
همه مردم شهر مي دانستنند كه ان پارچه، چه ويژگي خاصي دارد.
و مشتاق بودند ببينند كه همسايه شان چقدر بد يا كودن است!
امپراتور با خودش گفت:”من وزير كهنه كار و با صداقتم را مي فرستم،
او بهتر مي تواند تشخيص بدهد كه پارچه چه طور به نظر ميرسد.
چون او با هوش است و هيچ كس بهتر از خودش در كار وزارت خبره نيست.“
وزير كهنه كار و خوب به درون سالني رفت كه دو دغل باز نشسته بودند
و روي دستگاههاي خالي كار ميكردند.
وزير كهنه كار چشمانش را كاملا باز كرد،و با خودش گفت :
”خدا به ما رحم كند!! من اصلا نمي توانم چيزي ببينم!“

دو دغل باز از او خواهش كردند كه نزديكتر بيايد ،
و از او پرسيدند ايا رنگ و طرح ان مورد پسندش هست يا نه؟
و سپس به دستگاههاي خالي اشاره كردند، وزير كهنه كار بيچاره
چشمهايش را باز كرد، اما چيزي نمي ديد چون انجا چيزي نبود كه ببيند.
ايا حقيقتا من اينقدر كودن هستم؟ هرگز فكرش را نمي كردم،
هيچ كس نبايد چنين چيزي را بداند.
ايا من براي مقام خودم مناسب نيستم؟
نه، هرگز نمي گويم كه ان پارچه را نديدم...
يكي از ان دو همين طوري كه مي بافت گفت:
”شما هيچ نظري راجع به اين پارچه نمي دهيد؟“
وزير كهنه كار گفت:”اوه،مليح است،خيلي دلربا ست!“
و همان طوري كه از ميان عينكش به دقت نگاه مي كرد.
گفت:”چه طرح خوبي چه رنگ هايي! بله، من بايد به امپراتور بگويم
كه من خيلي از اين پارچه راضي هستم.“
دو بافنده گفتند: ”خوب، ما از ان خوشحاليم“
و سپس انها رنگ ها را نام بردند و طرح عجيب ان را توضيح دادند
وزير كهنه كار با دقت گوش داد تا بتواند انها را جلوي امپراتور تكرار كند.
و او اين كار را انجام داد...
ادامه دارد


مترجم : Hoda  ::  پيوند



 

 
Enter your email address below to subscribe to DYDAR!


powered by Bloglet
 
 
You may use any part presented herein for non-commercial  purposes ONLY, 
on the condition  of giving  link to:         "http://www.geocities.com/iran_story/
To publish any part of the weblog in magazines, newspapers etc, is forbidden.
The Best view: 800*600 -  ie5      Designer: Mohammad       Powered by: Blogger