شاكونتالا
پــرده سـوم
عاشـق شـدن
(شاگردي با سبزه مقدس براي قرباني ،وارد ميشود.)
شاگرد (با تفكري حيران):چه عظيم است، قدرت شاه دوشيانتا
از آن موقع كه آمده، مراسم مذهبي ما مختل نشده.
او نيازي ندارد كه براي هر شيطاني كمان خود را خم كند؛
زيرا هيچ شيطاني در انتظار تير او نمي ماند
و از صداي كشيده شدن زه ِ كمان فرار مي كند.
. خُب، اين علف هاي مقدس را براي قديسان مي برم، تا بر روي قربانگاه بپاشند
(بعد با كسي صحبت مي كند كه ديده نميشود.)
پريموادا، براي كي داري اين ضماد و رشته هاي برگ هاي نيلوفر را مي بري؟
او گوش مي دهد)
چه مي گويي؟.... شاكونتالا به خاطر گرما سخت مريض شده،
و اين ها براي آن است كه دردش را تسكين دهد؟
به خوبي از او مراقبت كن،پريموادا..او همه ي زندگي پدر ِ زاهد است
. آب مقدس را براي او به مادر گائوتامي مي دهم
او خارج ميشود.
(.و شاه، عاشق دلخسته وارد ميشود
شاه(با تفكري اندوهگين):
مي دانم كه آن قدرت مذهبي سخت گير،
نگهباناني بر بانوي من گذاشته تا مراقب او باشند
. اما تمام وجودم بي وقفه به سمت او روان ميشود
مانند آبي كه به سمت بستر دره ميرود.
. آه ،اي عشق قدرتمند، تير هاي تو از گـُل ساخته شده اند
چه طور مي توانند اين همه بُرنده باشند؟
(او چيزي به ياد مي آورد)
.آهان،فهميدم
. خشم فرو خورده ي شيوا ،هنوز هم در تو شعله ور است
. مانند شعله ور شدن آتش جاويد در زير دريا
و اگر غير از اين بود تو ،خود چگونه ميتوانستي
اتشي را كه مدت ها از خاموش شدنش گذشته بود،
چنين بيرحمانه شعله ور كني؟
حقيقتا كه، تو و ماه، اطمينان بخشيد؛ تنها براي فريفتن گروه عاشقان!
شاعران چنين آواز سر مي دهند:
...تير هاي تو گُـل هايي است
بسان ِجريان هاي آرامش بخشي از پرتوي ماه.
...
اما براي عاشق دلخسته،
گويي دروغي در چنين تمثال هايي پنهان شده.
ماه تير هايي از پرتو هاي يخ زده پرتاب مي كند.
كمان هاي پُر گل تو را مي بُرند و نيش مي زنند.
و اما
اگر عشق او را رنجور كند،
او را كه چشمان درشتش مرا ديوانه كرده،
من بي هراس به (درد ِ هجران ِ) او خوش آمد مي گويم،
اگرچه دائما برمن زخم زند.
... ادامه دارد